Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to fall through
U
موفق نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
to go wrong
U
موفق نشدن
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
Other Matches
to show f.
U
تسلیم نشدن رام نشدن
disallow
U
قائل نشدن
disallowed
U
قائل نشدن
disallowing
U
قائل نشدن
disallows
U
قائل نشدن
to put by
U
تسلیم نشدن
to miss plant
U
سبز نشدن
to keep up one's spirits
U
دلسرد نشدن
to get out of the way
U
مانه نشدن
unsay
U
گفته نشدن
hold the line
<idiom>
U
تسلیم نشدن
excluding
U
شامل نشدن
to miss fire
U
کامیاب نشدن
resist temptation
U
وسوسه نشدن
excludes
U
شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on
U
دست پاچه نشدن
to keep cold
U
دست پاچه نشدن
to keep ones he
U
دست پاچه نشدن
keep one's head
U
دست پاچه نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
U
باز هم متوجه نشدن
keep one's hair on
U
دست پاچه نشدن
to keep one's hair on
U
دست پاچه نشدن
exclude
U
شامل نشدن یا جداشدن
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
exclusion
U
عمل شامل نشدن
keep cold
U
دست پاچه نشدن
underdraw
U
کشیده نشدن زه تا اخر
blackout
U
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
blackouts
U
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
expostfacto
U
عطف به ماسبق نشدن قانون
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
to meet with a repulse
U
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
U
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
To keep one s distmce from some one .
U
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakage
U
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages
U
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
successful
<adj.>
U
موفق
successful
U
موفق
prosperous
U
موفق
lucrative
U
موفق
throve
U
موفق شد
upbeat
U
موفق
sure-fire
U
حتما موفق
wow
U
موفق شدن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
wowed
U
موفق شدن
come off
<idiom>
U
موفق شدن
attains
U
موفق شدن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
attaining
U
موفق شدن
to pull through
U
موفق شدن
attained
U
موفق شدن
attain
U
موفق شدن
to come through
U
موفق شدن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
wowing
U
موفق شدن
hot hand
U
پرتاب موفق
fay
U
موفق شدن
arriving
U
موفق شدن
arrives
U
موفق شدن
to make a shift
U
موفق شدن
arrived
U
موفق شدن
arrive
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
ratchet effect
U
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
U
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
lanolin
U
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
to strike oil
U
کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com